هر کي بالاست مر او را چه غمست
هر کي آن جاست مر او را چه غمست
که از اين سو همه جان ست و حيات
که از اين سو همه لطف و کرمست
خود از اين سو که نه سويست و نه جا
قدم اندر قدم اندر قدم ست
اين عدم خود چه مبارک جايست
که مددهاي وجود از عدمست
همه دل ها نگران سوي عدم
اين عدم نيست که باغ ارمست
اين همه لشکر انديشه دل
ز سپاهان عدم يک علمست
ز تو تا غيب هزاران سال ست
چو روي از ره دل يک قدمست