در شهر شما يکي نگاريست
کز وي دل و عقل بي قراريست
هر نفسي را از او نصيبيست
هر باغي را از او بهاريست
در هر کويي از او فغانيست
در هر راهي از او غباريست
در هر گوشي از او سماعيست
هر چشم از او در اعتباريست
در کار شويد اي حريفان
کاين جا ما را عظيم کاريست
پنهان ياري به گوش من گفت
کاين جا پنهان لطيف ياريست
او بد که به اين طريق مي گفت
کز تعبيه هاش دل نزاريست
او بود رسول خويش و مرسل
کان لهجه از آن شهرياريست
نوحست و امان غرقگانست
روحست و نهان و آشکاريست
گرد ترشان مگرد زين پس
چون پهلوي تو شکرنثاريست
گرد شکران طبع کم گرد
کان شهوت نيز برگذاريست
اين جا شکريست بي نهايت
اين جا سر وقت پايداريست
خاموش کن اي دل و مپندار
کو را حديست يا کناريست