شهوت که با تو رانند صدتو کنند جان را
چون با زني براني سستي دهد ميان را
زيرا جماع مرده تن را کند فسرده
بنگر به اهل دنيا درياب اين نشان را
ميران و خواجگانشان پژمرده است جانشان
خاک سياه بر سر اين نوع شاهدان را
دررو به عشق ديني تا شاهدان ببيني
پرنور کرده از رخ آفاق آسمان را
بخشد بت نهاني هر پير را جواني
زان آشيان جاني اينست ارغوان را
خامش کني وگر ني بيرون شوم از اين جا
کز شومي زبانت مي پوشد او دهان را