شماره ٥٦٥: ز خاک کوي تو گريان سفر گزيدم و رفتم

ز خاک کوي تو گريان سفر گزيدم و رفتم
ز گريه رخت به غرقاب خون کشيدم ورفتم
قدم به زمين ريخت از دو شيشه ديده
گلاب آن گل حسرت که از تو چيدم و رفتم
ز نخل تفرقه خيزت که داد بر به رقيبان
علاقه دل و پيوند جان بردم و رفتم
چو غير چيد گل وصلت از مساهله من
چو خار در جگر خويشتن خليدم و رفتم
درون پرده صبرم ز حد چو رفت تحمل
ز پاس دامن آن پرده بر دريدم و رفتم
رخ اميد به عهدت ز عاقبت نگريها
سيه در آينه بخت خويش ديدم و رفتم
به پند ديده صحبت پسند کار نکردم
نصيحت دل عزلت گزين شنيدم و رفتم
مرا لقب کن ازين پس سگ رميده ز آهو
کز آهوئي چو تو با صد هوس رميدم و رفتم
شکيب را چو نيامد ز پس نويد اميدي
به شرح محتشم پيش بين رسيدم و رفتم