شماره ٥٤٨: تا شده اي گل به تو اغيار يار

تا شده اي گل به تو اغيار يار
در دلم افزون شده صد خار خار
اي بت چين جاني و جسم بتان
پيش تو بي جان شده ديوار وار
زلف تو تاري به من اول نمود
روز من آخر شد از آن تار تار
سوخت تن از سوز تو اي دل بر او
رشحه اي از ديده خون بار بار
تا بکي اي گلشن خوبي بود
بلبل تو از غم گلزار زار
سرمه راحت مکش اي دل به چشم
ديده پرآب از غم دلدار دار
محتشم از شرکت ناشاعران
دارم از انديشه اشعار عار