شماره ٥٢٣: زد به درونم آتش تنگ قبا سواري

زد به درونم آتش تنگ قبا سواري
دست به خونم آلود ماه لقا نگاري
دام فريب دل گشت طره دل فريبي
صيد شکار جان کرد آهوي جان شکاري
گرچه به مصر خوبي هست عزيز يوسف
نيست به شهرياري همچو تو شهرياري
نرگس چشمت اي گل مي فکند دمادم
در دل چاک چاکم اي مژه خارخاري
روز و شب از خيالت با دل خويش دارم
کنجي و گفتگوئي صبري و انتظاري
پيش تو چون رقيبان معتبرند امروز
شکر که ما نداريم قدري و اعتباري
گفته محتشم را زيور گوش جان کن
کز گوهر معاني ساخته گوشواري