چه باشد گر سنان غمزه را زين تيزتر سازي
دل ريش مرا در عشق ازين خونريزتر سازي
گذر بروادي ناز افکني دامن کشان واندم
به يک دامن فشاني آتشم را تيزتر سازي
بلا بر گرد من ميگرد اما دست مي يابد
گهي بر من کزين خود را بلاانگيزتر سازي
هلاک از نرگس بيمار خواهي ساخت آن روزم
که در خون خواريش امروز ناپرهيزتر سازي
ز نايابي در وصل تو قيمت ياب تر گردد
محيط حسن را هرچند طوفان خيزتر سازي
به راه قدمت عشقت شتاب آموزتر گردم
خطابت را اگر با من عتاب آميزتر سازي
نهد سر برسم رخش تو چون صد محتشم هردم
اگر فتراک خود را زين شکار آويزتر سازي