اي پارساي کعبه رو عزم سر آن کو مکن
راه ريا گم ميکني در قبله ما رو مکن
رسم بتانست اي پري دين کاهي و ايمان بري
اما تو قدسي جوهري با اين صفتها خو مکن
يارب چو من هر بي خبر کز فرقتت دارد خطر
بيخ حيات او بکن هجران نصيب او مکن
من صيدي ام کز سرکشي حکمت شکارت مي کند
پرتکيه بر تسخير من در قوت بازو مکن
تنها ز کويت مي روم دل گر نيايد کو ميا
جان هم به منت گر کند همراهي من گو مکن
خار مزار محتشم گل مي دهد از خون برون
بگذر بران گلشن ولي گلهاي او را بو مکن