گشته در عشق کار من مشکل
مردن آسان و زيستن مشکل
طرفه تر آنکه نيست با معشوق
اين زمان اختلاط من مشکل
نه به آن ماه رو نگه دشوار
نه به آن نوش لب سخن مشکل
نه کشيدن به سوي خود گستاخ
سر آن زلف پر شکن مشکل
نه ز روي دراز دستي ها
دستبازي به آن ذقن مشکل
نه لب طفل آرزويم را
زان لبان خوردن لبن مشکل
چيدن گل ميسر است اما
غارت خرمن سمن مشکل
بوسه کم ميخورم به کام که هست
راه بردن به آن دهن مشکل
دستباري است اندکي آسان
ليک از آن سوي پيرهن مشکل
گر يکي خواب گه دو پيکر راست
صحبت تنگ تن به تن مشکل
محتشم گل به چين و لاله که هست
ميوه چيدن درين چمن مشکل