شماره ٣٤٣: رسيد باز طپاننده کبوتر دل

رسيد باز طپاننده کبوتر دل
سبک کننده تمکين ز صبر لنگر دل
خرد کجاست که دارد لواي صبر نگاه
که شد عيان علم پادشاه کشور دل
رسيد شاه سواري که در حوالي او
به جنبش است زمين از هجوم لشگر دل
چو سنگ خورد نهاني تنم به لرزه فتاد
ز ديدنش چو طپيدن گرفت پيکر دل
پي نشاط فرو کوفتند نوبت غم
چو ملک عشق به يکبار شد مسخر دل
ازو چه ره طلبيم بهر حفظ جان کردن
که جان فريفته اوست صد برابر دل
ز جان محتشم آواز الامان برخاست
کشيد خسرو غم چون سپاه بر در دل