دل در بدن کباب و مرا ديده تر هنوز
تن غرق آب و آتش و دل پرشرر هنوز
بسمل شدم به تيغ تو چون مرغ دم به دم
گرد سر تو از سر خد بي خبر هنوز
بنياد عمر شد متلاشي و از وفا
دست تلاش من به غمت در کمر هنوز
آثار صبح حشر نمود و فلک نه شست
روي شب مرا به زلال سحر هنوز
روزي که خار تربت من گل دهد مرا
باشد ز خار تو خون در جگر هنوز
راز دلم ز پرده سراسر برون فتاد
اين اشگ طفل مشرب من پرده در هنوز
طوفان بحر هجر نشست و بسي گذشت
وز خوف جان محتشم اندر خطر هنوز