آسودگان چو نشئه درد آرزو کنند
آيند و خاک کشته تيغ تو بو کنند
يک دم اگر ستم نکني ميرم از الم
بيچاره آن کسان که به لطف تو خو کنند
اي دل رسي چه بر در بيت الحرام وصل
کاري مکن که بر رخ ما در فرو کنند
کو صبر با دو چشم نظر باز خويش را
نگذارم از حسد که نگاهي درو کنند
ساقي مزن به زهد فروشان صلاي مي
زين قوم بدنماست که کاري نکو کنند
از روي زاهدان نرود گرد تيرگي
صد بار اگر به چشمه کوثر وضو کنند
پويندگان خلد برين را خبر کنيد
تا همچو محتشم به خرابات رو کنند