شماره ٢٢٣: تا اختيار خود به رقيب آن نگار داد

تا اختيار خود به رقيب آن نگار داد
ناچار ترک او دل بي اختيار داد
تا او قرار داد که نبود جدا ز غير
غيرت ميان ما به جدائي قرار داد
من خود خراب از مي حرمان شدم رقيب
داد طرب به مجلس آن ميگسار داد
من بار راه هجر کشيدم جهان
او غير را به بارگه وصل بار داد
من کلفت خمار کشيدم بناخوشي
او غير را ز وصل مي خوش گوار داد
آن پر خلاف وعده مرا بهر قتل نيز
صد انتظار داد ازين انتظار داد
گو محتشم به خواب عدم رو که ديگري
پاس درش بديده شب زنده دار داد