شماره ٢٢١: به اقبال از سفر چون مرکب آن نازنين آيد

به اقبال از سفر چون مرکب آن نازنين آيد
به استقبال خيل او تزلزل در زمين آيد
به سرعت شخص طاقت پا بگرداند ز پشت زين
دمي کان سرو آزاد زمين بر روي زين آيد
چو او بر خانه زين جان کند بهر تماشايش
فغان و ناله از دلها و از چرخ برين آيد
زمين پر گردد از نقش جبين ماه رخساران
در آن فرخ زمان کان آفتاب مه جبين آيد
به حکم دل ز لعل يار داد خويش بستانم
مرا روزي که ملک وصل در زير نگين آيد
ختائي ترک آمد محتشم اين که در جنبش
به يک دنباله از آهوي مشگينش به چين آيد