اي گل به کس اين خوبي بسيار نمي ماند
دايم گل رعنايي بر بار نمي ماند
مگذار که نا اهلان چينند گل رويت
کز نار چو گل چينند جز خار نمي ماند
مي گرچه کمست امشب گر يار شود ساقي
از مجلسيان يک تن هوشيار نمي ماند
که مه به تو مي ماند خوئي که کنون داري
فرداست که در کويت ديار نمي ماند
اي دم به دم از چشمت آثار ستم پيدا
تا مي نگري از ما آثار نمي ماند
بيمار تو را هر بار در تن نفسي مي ماند
پاس نفسش ميدار کاين يار نمي ماند
چون محتشم از وصفت خاموش نمي مانم
تا تيغ زبان من از کار نمي ماند