شماره ١٨٠: کدام صحبت پنهان تو را چنين دارد

کدام صحبت پنهان تو را چنين دارد
که رخش رفتنت از بزم ما به زين دارد
ز پند پشت کمانت که سخت کرده چنين
که پيش ما همه دم ابروي تو چنين دارد
ز اختلاط نسيمي مگر هوا زده اي
که لاله در چمنت رنگ ياسمين دارد
گداز يافته سيمت کدام گرم نگاه
نظر بر آن تن و اندام نازنين دارد
ترست دامن پاکت بگو که مستي عشق
به گريه روي که پيش تو بر زمين دارد
ز داغهايي که خونابه چيده پيرهنت
که لاله رنگ نشانها بر آستين دارد
ز تاب زلف تو پيداست حال آن رگ جان
که اتحاد بر آن موي عنبرين دارد
چرا نمي نگرد نرگست دلير به کس
ز گوشه ها نظري گر نه در کمين دارد
چگونه دست بدارد ز دامنت عاشق
که وعده تو به نو عاشقان يقين دارد
تغافل تو در آن بزم مرگ صد شيداست
کسي کجاست که امشب تو را بر اين دارد
نشست محتشم از غم ميان انجم اشک
که از بتان صنمي انجمن نشين دارد