مطرب بگو که اين تري و اين ترانه چيست
وين شعله در رگ و پي چنگ و چغانه چيست
ساقي صفاي صبح جوانان پارسا
در درد تيره فام شراب شبانه چيست
واعظ تو را که دامن ازينها فتاده پاک
اين آستين فشاني لايعقلانه چيست
خواب ملال تا رود از سر زمانه را
حرفي از آن يگانه بگو اين افسانه چيست
اي کعبه رو که دور ز عشقي طواف تو
غير از نظاره در و ديوار خانه چيست
يک جان چو درد و جسم نمي باشد اي حکيم
پس در دو کون ذات بديع يگانه چيست
اي دل چو مرغ ميفکند پر در اين فضا
چندين هزار بيضه درين آشيانه چيست
کالاي حسن او چو به قيمت نمي دهند
اي چشم پر در اين همه عرض خزانه چيست
ابرست در تراوش و صبح است در طلوع
ساقي دگر براي تعلل بهانه چيست
دندان ز لعل و خال بتان محتشم بکن
تو مرغ ديگري هوس آب و دانه چيست