شماره ٨٤: امشب اي شمع طرب دوست که همخانه توست

امشب اي شمع طرب دوست که همخانه توست
هجر بال و پرما بسته که پروانه توست
من گل افشان کاشانه خويشم بسرشک
که بخار مژه جاروب کش خانه توست
من خود از عشق تو مجنون کهن سلسله ام
که ز نو شهر بهم برزده ديوانه توست
دل ويران من اي گنج طرب رفته به باد
دل آباد که ويران شده ويرانه توست
من ز بزمت شده از باديه پيمايانم
باده پيما که در آن بزم به پيمانه توست
مکن ز افسانه غم رفته به خواب اجلم
تا ز سر خواب که بيرون کن افسانه توست
محتشم حيف که شد مونس غير آن دل دار
که انيس دل و جان من و جانانه توست