ساربانا پرشتابان بار ازين منزل مبند
بس خرابم من يک امروز دگر محمل مبند
حاليا از چشم طوفان خيز من ره دجله است
يک دو روز ديگري اين رخت ازين ساحل مبند
غافلي کز من به رويت مانده باقي يک نگاه
در محلي اين چنين چشم از من غافل مبند
نيست حد آدمي کز تن برد جان در وداع
روح انسان پيکري تهمت بر آب و گل مبند
يار چون شد عمر در تعجيل بهتر اي طبيب
رو ببند حيله پاي عمر مستعجل مبند
داروي منعم مکش در چشم گريان اي رفيق
راه بر سيلي چنين پر زور بي حاصل مبند
دل به خوبان بستن اي دل حاصل ديوانگي ست
محتشم گر عاقلي ديگر به ايشان دل مبند