در حلقه بتان است سر حلقه آن پري رو
در گوش حلقه زر بر دوش حلقه مو
زلفش گزنده عقرب کاکل کشنده افعي
قامت چمنده شمشاد نرگس جهنده آهو
لعل تو نقل و باده حرف تو تلخ و شيرين
روي تو آب و آتش چشم تو ترک و هندو
صد رنگ بوالعجب هست در حسن ليک از آنها
بالاتر از سياهيست بالاي چشمت ابرو
حسن ترا ترازوست آنچشم و ابرو اما
خم گشته از گراني شاهين آن ترازو
غير فرشته خوئي کز دوستي مرا کشت
من دلبري نديدم مردم کش و ملک خو
ما و سگش بناميم ازآشنائي هم
درويش محترم من سلطان محتشم او