شماره ٤٨٤: زندگي بي او ندارد حاصلي

زندگي بي او ندارد حاصلي
وقت را درياب اگر صاحب دلي
عشق ليلي موجب ديوانگي است
طعنه بر مجنون مزن گر عاقلي
هر کجا کز لعل جانان دم زنند
جان چه باشد، تحفه ناقابلي
تا به آساني نميري پيش دوست
بر تو کي آسان شود هر مشکلي
واقف از سيل سرشکم مي شدي
گر فرو مي رفت پايت بر گلي
ناله تاثيري ندارد در دلت
يعني از درد محبت غافلي
گر کمال هر دو عالم در تو هست
تا پي طفلي نگيري جاهلي
دولت وصل بتان داني که چيست
خواهش خامي، خيال باطلي
کوشش بي جا مکن در راه وصل
هر زمان کز خود گذشتي واصلي
بر درش داني فروغي چيستم
پادشاهي در لباس سائلي