رفتي بر غير و ترک ما کردي
اي ترک ختن بسي خطا کردني
پيمانه زدي ز دست بيگانه
انديشه خون آشنا کردي
سرخوش به کنار بلهوس خفتي
بنگر که به اهل دل چه ها کردي
جز با من دل شکسته در عالم
هر عهد که بسته اي وفا کردي
در عهد تو هر چه من وفا کردم
پاداش وفاي من جفا کردي
آبي نزدي بر آتشم هرگز
تا بر لب آب خضر جا کردي
آنگه که قباي ناز پوشيدي
پيراهن صبر من قبا کردي
بي چاره منم وگر نه از رحمت
درد همه خستگان دوا کردي
بي بهره منم وگر نه از ياري
کام همه طالبان روا کردي
الا من که محکمش بستي
هر بسته که داشتي رها کردي
تا قد تو زد ره فروغي را
هر فتنه که خواستي بپاکردي