اي صورت زيبا که به سيرت ملکستي
بر روي زمين غيرت ماه فلکستي
يارب چه سواري تو که بر غارت دلها
سرگرم ز هر گوشه پي تاز و تکستي
اي کاش ببينند جراحات درونم
تا خلق بدانند که کان نمکستي
عشق آمده عقل از پي بيچاره گيش رفت
وين نيست يقين تو که در عين شکستي
اي شيخ که منعم کني از جنت کويش
زين نکته توان يافت که اهل درکستي
اي عشق جهان سوز درآ از در اغيار
تا يار بداند که چه مجرب محکستي
نازم سرت اي شمع فروزان فروغي
زيرا که در اين بزم الف وار يکستي