تيغ به دست آمدي و مست شرابي
تشنه خون کدام خانه خرابي
حسن تو بدريد پرده هاي وجودم
عشق تو نگذاشت در ميانه حجابي
آه مني يا جهنده شعله آتش
اشک مني يا ز ديده چشمه آبي
اي که به برهان عقل، منکر عشقي
با تو چه گويم که در شمار دوابي
دل ز غمت آخرم به ناله درآمد
من که نناليده ام ز هيچ عذابي
زان به خطا کشتيم که کس نشنيده
ترک خطايي رود به راه صوابي
چشم تو خون بي حساب کرده وليکن
جرم تو ناورده کس به هيچ حسابي
آه که در محفلت ز شرم محبت
نيست مرا جرات سؤال و جوابي
گر به حقيقت نه اي تو عمر فروغي
بهر چه پيوسته مستعد شتابي