شماره ٤٣٤: اي فتنه دست پرور چشم سياه تو

اي فتنه دست پرور چشم سياه تو
اهل نظر نشانه تير نگاه تو
داني کدام سال سرآيد به فرخي
سالي که بگذرد به رخ هم چو ماه تو
من آشنات دانم و تو غير خوانيم
فرياد از يقين من و اشتباه تو
يک ره پس از هلاک به خاکم گذار کن
اي خون من به روز جزا عذرخواه تو
اين است اگر قرار تو در حق عاشقان
ترسم به هيچ نامه نگنجد گناه تو
سر سبز گشت باغ رخت از بهار خط
يعني فزود مهر دلم از گناه تو
يارب چه خسروي که به يک جنبش نظر
تسخير کرد هر دو جهان را سپاه تو
هر گه به صد کرشمه پري وار بگذري
بر چشم خود فرشته کشد خاک راه تو
تا جلوه تو ديد فروغي به چشم دل
بيرون نرفت جان وي از جلوه گاه تو