شماره ٤٢١: خادم دير مغانم، هنري بهتر از اين

خادم دير مغانم، هنري بهتر از اين
بي خبر از دو جهانم، هنري بهتر از اين
ساقي نوش لبم دوش به يک باده نواخت
کس نداده ست به مستان شکري بهتر از اين
چشم اميد ز خاک در مي خانه مپوش
که نمايد به نظر خاک دري بهتر از اين
ميوه عيش بسي چيدم از آن نخل مراد
کي دهد باغ محبت ثمري بهتر از اين
بر فراز قدش آن روي فروزان بنگر
کز سر سرو نتابد قمري بهتر از اين
زير آن زلف ببين طرف بناگوشش را
کز پي شام نبيني سحري بهتر از اين
پيش تيغت چه کنم گر نکنم سينه سپر
که ندارند ضعيفان سپري بهتر از اين
کشتي امروز ز تاثير دعاي سحرم
بالله ار بود دعا را اثري بهتر از اين
اشک صاحب نظران اين همه پامال مکن
زان که در دست نيفتد گهري بهتر از اين
بام آن کعبه مقصود بلند است اي کاش
عشق مي داد مرا بال و پري بهتر از اين
گفتمش چشم و چراغ دل صاحب نظري
گفت بگشاي فروغي نظري بهتر از اين