دوش از لب نوشش سختي چند شنيدم
کز نوش لبان رشته پيوند بريدم
چندي به هوس بر در هر خانه نشستم
عمري به طلب بر سر هر کوچه دويدم
بر دامن او بند نشد دست مرادم
بر عارض او باز نشد چشم اميدم
زان غنچه سيراب چه خون ها که نخوردم
زان گلبن نو خيز چه گل ها که نچيدم
هر پرده که جان بر رخ او بست فکندم
هر جامه که دل در غم او دوخت، دريدم
از شيشه مقصود گلابي نگرفتم
وز ساغر اميد شرابي نچشيدم
کي بود که جان در ره محبوب ندادم
کي بود که رنج از پي مطلوب نديدم
بي کشمکش دام به باغي نگذشتم
بي واسطه رنج به گنجي نرسيدم
در خانه دل جز تو کسي را ننشاندم
از خيل بتان جز تو کسي را نگزيدم
جز خون دل از ديده سرشکي نفشاندم
جز آن غم از سينه فروغي نکشيدم