عيد آمد و مرغان ره گل زار گرفتند
وز شاخه گل داد دل زار گرفتند
از رنگ چمن پرده بزاز دريدند
وز بوي سمن طاقت عطار گرفتند
پيران کهن بر لب انهار نشستند
مستان جوان دامن کهسار گرفتند
زهاد ز کف رشته تسبيح فکندند
عباد ز سر دسته دستار گرفتند
يک قوم قدم از سر سجاده کشيدند
يک جمع سراغ از در خمار گرفتند
يک زمره به شوخي لب معشوق گزيدند
يک فرقه به شادي مي گلنار گرفتند
يک طايفه شکر ز لب دوست مزيدند
يک سلسله ساغر ز کف يار گرفتند
يک جرگه بي چشم سيه مست فتادند
يک حلقه خم طره طرار گرفتند
نوروز همايون شد و روز مي گلگون
پيمانه کشان ساغر سرشار گرفتند
شيرين دهني بوسه به من داد در اين عيد
کز شکر او قند به خروار گرفتند
ميران و وزيران و مشيران و دليران
دربارگه شاه جهان بار گرفتند
در پاي سرير ملک مملکت آرا
بر کف شعرا دفتر اشعار گرفتند
خدام در دولت داراي گهربخش
بر سر طبق درهم و دينار گرفتند
ابناي جهان عيدي هر ساله خود را
از شاه جوان بخت جهان دار گرفتند
اسکندر جمشيدسير ناصردين شاه
کز ابر کفش گوهر شه وار گرفتند
فرخنده شد از فر شهي عيد فروغي
کز وي همه شاهان سبق کار گرفتند