شماره ١٨٠: دوش زلف سيهت بنده نوازيها کرد

دوش زلف سيهت بنده نوازيها کرد
دل ديوانه به زنجير تو بازيها کرد
آتش چهره تو مجمره سوزيها داشت
عنبرين طره تو غاليه سازيها کرد
لب پر شکر تو شهد فشانيها داشت
چشم افسون گر تو سحر طرازيها کرد
تا نسيم سحر از جعد بلندت دم زد
عمر کوتاهم از اين قصه درازيها کرد
تا فروغي دلش از شوق فروزان گردد
چين کاکل به سرت چتر فرازيها کرد