کار من تا به زلف يار من است
صد هزاران گره به کار من است
هر کجا روز تيره اي بيني
دست پرورد روزگار من است
شادماني به من شد ارزاني
تا غم دوست دوستدار من است
ناصح تيره دل چنان داند
که محبت به اختيار من است
آن که در هيچ جا قرارش نيست
دل بي صبر و بي قرار من است
پي طفلان نوش لب گيرد
طفل اشکي که در کنار من است
صبح محشر که گفت واعظ شهر
از پس شام انتظار من است
آن قيامت که عاشقان خواهند
قامت سرو گلعذار من است
مجلس آراي عالم معني
صورت نازنين نگار من است
من فروغي پيمبر سخنم
معجزم نظم آب دار من است