از جلوه حسنت که بري از همه عيب است
آسوده دل آن است که در پرده غيب است
هم از رخ تو صحن چمن لاله به دامان
هم از خط تو باد صبا نافه به جيب است
در مرحله شوق نه ننگ است و نه ناموس
در مساله عشق نه مشک است و نه زيب است
موسي چه کند گر نکند پيشه شباني
تا بر سرش انديشه فرزند شعيب است
افسانه جان دادن خود هيچ فروغي
در حضرت جانان نتوان گفت که عيب است