اي دل و جان عاشقان شيفته لقاي تو
سرمه چشم خسروان خاک در سراي تو
مرهم جان خستگان لعل حيات بخش تو
دام دل شکستگان طره دلرباي تو
در سر زلف و خال تو رفت دل همه جهان
کيست که نيست در جهان عاشق و مبتلاي تو؟
دست تهي به درگهت آمده ام اميدوار
لطف کن ار چه نيستم در خور مرحباي تو
آينه دل مرا روشنيي ده از نظر
بو که ببينم اندر او طلعت دلگشاي تو
جام جهان نماي من روي طرب فزاي توست
گر چه حقيقت من است جام جهان نماي تو
آرزوي من از جهان ديدن روي توست و بس
رو بنما، که سوختم از آرزوي لقاي تو
کام دلم ز لب بده، وعده بيشتر مده
زان که وفا نمي کند عمر من و وفاي تو
نيست عجب اگر شود زنده عراقي از لبت
کاب حيات مي چکد از لب جان فزاي تو