تا کي از ما يار ما پنهان بود؟
چشم ما تا کي چنين گريان بود؟
تا کي از وصلش نصيب بخت ما
محنت و درد دل و هجران بود؟
اين چنين کز يار دور افتاده ام
گر بگريد ديده، جاي آن بود
چون دل ما خون شد از هجران او
چشم ما شايد که خون افشان بود
از فراقش دل ز جان آمد به جان
خود گراني يار مرگ جان بود
بر اميدي زنده ام، ورنه که را
طاقت آن هجر بي پايان بود؟
پيچ بر پيچ است بي او کار ما
کار ما تا کي چنين پيچان بود؟
محنت آباد دل پر درد ما
تا کي از هجران او ويران بود؟
درد ما را نيست درمان در جهان
درد ما را روي او درمان بود
چون دل ما از سر جان برنخاست
لاجرم پيوسته سرگردان بود
چون عراقي هر که دور از يار ماند
چشم او گريان، دلش بريان بود