شماره ٥٥: با عشق تو ناز در نگنجد
با عشق تو ناز در نگنجد
جز درد و نياز در نگنجد
با درد تو درد در نيايد
با سوز تو ساز در نگنجد
بيچاره کسي که از در تو
دور افتد و باز در نگنجد
با داغ غمت درون سينه
جز سوز و گداز در نگنجد
با عشق حقيقتي به هر حال
سوداي مجاز در نگنجد
در ميکده با حريف قلاش
تسبيح و نماز در نگنجد
در جلوه گه جمال حسنت
خوبي اياز در نگنجد
با ياد لب تو در خيالم
انديشه گاز در نگنجد
آنجا که رود حديث وصلت
يک محرم راز در نگنجد
وآندم که حديث زلفت افتد
جز شرح دراز در نگنجد
چه ناز کني عراقي اينجا؟
جان باز، که ناز در نگنجد