شوري ز شراب خانه برخاست
برخاست غريوي از چپ و راست
تا چشم بتم چه فتنه انگيخت؟
کز هر طرفي هزار غوغاست
تا جام لبش کدام مي داد؟
کز جرعه اش هر که هست شيداست
ساقي، قدحي، که مست عشقم
و آن باده هنوز در سر ماست
آن نعره شور هم چنان هست
وآن شيفتگي هنوز برجاست
کارم، که چو زلف توست در هم
بي قامت تو نمي شود راست
مقصود تويي مرا ز هستي
کز جام، غرض مي مصفاست
آيينه روي توست جانم
عکس رخ تو درو هويداست
گل رنگ رخ تو دارد ، ارنه
رنگ رخش از پي چه زيباست ؟
ور سرو نه قامت تو ديده است
او را کشش از چه سوي بالاست؟
باغي است جهان، ز عکس رويت
خرم دل آن که در تماشاست
در باغ همه رخ تو بيند
از هر ورق گل، آن که بيناست
از عکس رخت دل عراقي
گلزار و بهار و باغ و صحراست