جوهر معني من باقر به علم
خود همي باشد به عالم کان حلم
جوهر معني من خود صادق است
آن که در علم طريقت حاذق است
جوهر معني من کاظم بود
در معاني عازم و جازم بود
جوهر معني من باشد رضا
آن شهي کز وي خدا باشد رضا
جوهر معني من بي شک تقي است
مظهر عرفان و شاه دين نقي است
جوهر معني من دان عسکر است
زآن که اين جوهر زکان ديگر است
جوهر معني من بي عيب دان
مهدي و هادي من در غيب دان
جوهر معني من گويا شده
قنبر و سلمان و بوذر وا شده
جوهر معني من بوذر شده
در يقين چون مالک اشتر شده
جوهر معني من مقداد دان
خويش را در ملک عرفان شاددان
جوهر معني من حق اليقين
من چگويم چون تو هيچي اندرين
جوهر معني من عطار بود
زآن که او با اهل عرفان يار بود
ختم اين سر کن تو اي عطار ما
تا شوي در ملک معني يار ما
جان تو در راه حق پيمان شده
در حقيقت مظهر سبحان شده
هرکه برگفتم نهد انگشت رد
شير معنيم به جانش پنجه زد