شماره ٧٨٥: هر دمم مست به بازار کشي

هر دمم مست به بازار کشي
راستي چست و به هنجار کشي
مي عشقم بچشاني و مرا
مست گرداني و در کار کشي
گاهم از کفر به دين باز آري
گاهم از کعبه به خمار کشي
گاهم از راه يقين دور کني
گاهم اندر ره اسرار کشي
گه ز مسجد به خرابات بري
گاهم از ميکده در غار کشي
چون ز اسلام منت ننگ آيد
از مصلام به زنار کشي
چون مرا ننگ ره دين بيني
هر دمم در ره کفار کشي
بس که پيران حقيقت بين را
اندرين واقعه بر دار کشي
اي دل سوخته گر مرد رهي
خون خوري تن زني و بار کشي
بر اميد گل وصلش شب و روز
همچو گلبن ستم خار کشي
آتش اندر دل ايام زني
خاک در ديده اغيار کشي
بويي از مجمره عشق بري
باده بر چهره دلدار کشي
غم معشوق که شادي دل است
در ره عشق چو عطار کشي