شماره ٧١١: اي ذره اي از نور تو بر عرش اعظم تافته

اي ذره اي از نور تو بر عرش اعظم تافته
از عرش اعظم در گذر بر هر دو عالم تافته
آن ذره ذريت شده خورشيد خاصيت شده
سر تا قدم نيت شده بر جان آدم تافته
اولاد پيدا آمده خلقي به صحرا آمده
پس بي محابا آمده بر بيش و بر کم تافته
يک موي تو در صبحدم بر گاو و آهو زد رقم
مشک است يا عنبر بهم موي تو بر هم تافته
بر عاشقان روي تو بر ساکنان کوي تو
در پرتو يک موي تو کاري است معظم تافته
عکس رخت از نه فلک بگذشته تا پشت سمک
بي واسطه بر يک به يک نوري مسلم تافته
گه جان پر اسرار را کرده فدا ديدار را
گاهي دل عطار را عشقت به يک دم تافته