شماره ٦٥٤: گر مرد نام و ننگي از کوي ما گذر کن

گر مرد نام و ننگي از کوي ما گذر کن
ما ننگ خاص و عاميم از ننگ ما حذر کن
سرگشتگان عشقيم نه دل نه دين نه دنيا
گر راه بين راهي در حال ما نظر کن
تا کي نهفته داري در زير دلق زنار
تا کي ز زرق و دعوي، شو خلق را خبر کن
اي مدعي زاهد غره به طاعت خود
گر سر عشق خواهي دعوي ز سر بدر کن
در نفس سرنگون شو گر مي شوي کنون شو
واز آب و گل برون شو در جان و دل سفر کن
جوهرشناس دين شو مرد ره يقين شو
بنياد جان و دل را از عشق معتبر کن
از رهبر الهي عطار يافت شاهي
پس گر تو مرد راهي تدبير راهبر کن