شماره ٦٤٦: با تو سري در ميان خواهد بدن

با تو سري در ميان خواهد بدن
کان وراي جسم و جان خواهد بدن
هر که زان سر يافت يک ذره نشان
از دو عالم بي نشان خواهد بدن
محرم آن شو که گر آن نبودت
تا ابد عمرت زيان خواهد بدن
هر نفس کان در حضور او زني
عمر تو آن است و آن خواهد بدن
ور نخواهد بود همراهت حضور
پس عذاب جاودان خواهد بدن
واي بر حال کسي کو بر مجاز
زان حقيقت بر کران خواهد بدن
مرد دايم همچنان کاينجا زيد
چون بميرد همچنان خواهد بدن
تا نپنداري که هر کو خار بود
روز محشر گلستان خواهد بدن
هرچه اينجا ذره ذره مي کني
جمله در پيشت عيان خواهد بدن
اين همه آمد شد و وعد و وعيد
از براي امتحان خواهد بدن
تو بکوش و جهد کن تا پي بري
زانکه کار ناگهان خواهد بدن
هر که بي او آستين در خون گرفت
محرم آن آستان خواهد بدن
محرم او شو که کار هر دو کون
محو و گم در يک زمان خواهد بدن
ترک کن کار زمين و آسمان
زانکه اين کف وان دخان خواهد بدن
چون به حضرت زود نتوان رفت از آنک
پرده در پرده نهان خواهد بدن
جمله ذرات عالم لاجرم
سوي آن حضرت دوان خواهد بدن
بر کناره مي شو از هر سايه اي
زانکه کاري در ميان خواهد بدن
در بر آن کار عالي کار خلق
اشتري بر نردبان خواهد بدن
کار ما در پيش او چون ذره اي
در بر هفت آسمان خواهد بدن
چون جهان آنجا کف و دودي بود
پس چه جاي صد جهان خواهد بدن
چون برافتد پرده از روي دو کون
آن حقيقت ترجمان خواهد بدن
گوييا هر ذره اي را تا ابد
جاوداني صد زبان خواهد بدن
همچو باران ز آسمان سلطنت
خط استغنا روان خواهد بدن
در چنين جايي کجا عطار را
يک سخن يا يک بيان خواهد بدن