شماره ٦٣٦: اي جگرگوشه جگرخواران

اي جگرگوشه جگرخواران
غم تو مرهم دل افکاران
درد دردت علاج مخموران
درد عشقت شفاي بيماران
در بيابان آرزومنديت
سر فدا کرده صاحب اسراران
غلغلي در فکنده تا به فلک
بر سر کوي تو وفاداران
بر سر کوه نفس در غم تو
رهزن خويش گشته عياران
همه شب جز تو را نمي بينند
ديده نيم خواب بيداران
بر همه عاشقان جهان بفروش
که زبونند اين خريداران
کشته اي تخم عشق در جانها
هين بباران ز چشم ما باران
جان عطار آرزومند است
برهانش از ميان بيکاران