شماره ٦٣٥: اي روي تو شمع تاج داران

اي روي تو شمع تاج داران
زلف تو طلسم بي قراران
اعجوبه زلف خرده کارت
اغلوطه ده بزرگواران
از عکس جمال جان فزايت
خورشيد و قمر ز شرمساران
در پيش رخت پياده گشته
از بهر سجود شهسواران
چون تو به کمال رخ نمايي
ناقص گردند اختياران
يک ذره غم تو خوشتر آيد
از نقد حضور غمگساران
بيکاره بمانده اند جمله
در شيوه تو شگرف کاران
در راه تو نام و ننگ بازند
از ننگ وجود نامداران
از نرگس توست نيست از مي
مخموري چشم پر خماران
گر جان به طلسم زلف بردي
بر جان نکنند تيرباران
تو دشمن جان دوستاني
با تو چه کنند دوستداران
اندک سوي من نگر اگرچه
بسيار شدند خواستاران
تا چند ز گوهر وصالت
نوميد شوند اميدواران
در ده مي صاف وصل يکبار
تا باز رهند دردخواران
عطار ز يک گل وصالت
بلبل گردد به نوبهاران