شماره ٦٢٣: ما ره ز قبله سوي خرابات مي کنيم

ما ره ز قبله سوي خرابات مي کنيم
پس در قمارخانه مناجات مي کنيم
گاهي ز درد درد هياهوي مي زنيم
گاهي ز صاف ميکده هيهات مي کنيم
چون يک نفس به صومعه هشيار نيستيم
مست و خراب کار خرابات مي کنيم
پيرا بيا ببين که جوانان رند را
از بهر درديي چه مراعات مي کنيم
طاماتيان ز دردي ما توبه مي کنند
ما بي نفاق توبه ز طامات مي کنيم
نه لاف پاک بازي و مردمي همي زنيم
نه دعوي مقام و مقامات مي کنيم
ما را کجاست کشف و کرامات کين همه
بر آرزوي کشف و کرامات مي کنيم
دردي کشيم و تا به نباشيم مرد دين
بر اهل دين به کفر مباحات مي کنيم
گو بد کنيد در حق ما خلق زانکه ما
با کس نه داوري نه مکافات مي کنيم
اي ساقي اهل درد درين حلقه حاضرند
مي ده که کار مي به مهمات مي کنيم
سلطان يک سواره نطع دو رنگ را
بي يک پياده بر رخ تو مات مي کنيم
ما شب روان باديه کعبه دليم
با شاهدان روح ملاقات مي کنيم
در کسب علم و عقل چو عطار اين زمان
هم يک دو روز کار خرابات مي کنيم