شماره ٥٩٠: ما ز عشقت آتشين دل مانده ايم

ما ز عشقت آتشين دل مانده ايم
دست بر سر پاي در گل مانده ايم
خاک راه از اشک ما گل گشت و ما
پاي در گل دست بر دل مانده ايم
ناگهاني برق وصل تو بجست
ما ندانستيم و غافل مانده ايم
لاجرم از بس که بال و پر زديم
همچو مرغ نيم بسمل مانده ايم
چون ز عشقت هيچ مشکل حل نشد
دايما در کار مشکل مانده ايم
عشق تو درياست اما زان چه سود
چون ز غفلت ما به ساحل مانده ايم
کي تواند يافت عطار از تو کام
چون نخستين گام منزل مانده ايم