شماره ٤٩٣: منم آن گبر ديرينه که بتخانه بنا کردم

منم آن گبر ديرينه که بتخانه بنا کردم
شدم بر بام بتخانه درين عالم ندا کردم
صلاي کفر در دادم شما را اي مسلمانان
که من آن کهنه بت ها را دگر باره جلا کردم
به بکري زادم از مادر از آن عيسيم مي خوانند
که من اين شير مادر را دگر باره غذا کردم
اگر عطار مسکين را درين گبري بسوزانند
گوا باشيد اي مردان که من خود را فنا کردم