شماره ٤٥٠: اي عشق تو با وجود هم تنگ

اي عشق تو با وجود هم تنگ
در راه تو کفر و دين به يک رنگ
بي روي تو کعبه ها خرابات
بي نام تو نامها همه ننگ
در عشق تو هر که نيست قلاش
دور است به صد هزار فرسنگ
قلاشان را درين ولايت
از دار همي کنند آونگ
عشقت به ترازوي قيامت
دو کون نسخت نيم جو سنگ
قرابه ننگ و شيشه نام
افتاد و شکست بر سر سنگ
زنار مغانه بر ميان بند
وانگه به کليسيا کن آهنگ
مردانه درآي کاندرين راه
نه بوي همي خرند و نه رنگ
راهي است دراز و عمر کوتاه
باري است گران و مرکبي لنگ
کلي ز سر وجود برخيز
افتاده مباش بر در تنگ
مي دان به يقين که در دو عالم
در راه تو نيست جز تو خرسنگ
برخيز ز راه خود چو عطار
تا بازرهي ز صلح و از جنگ