شماره ٣٨٢: دلم دردي که دارد با که گويد

دلم دردي که دارد با که گويد
گنه خود کرد تاوان از که جويد
دريغا نيست همدردي موافق
که بر بخت بدم خوش خوش بمويد
مرا گفتي که ترک ما بگفتي
به ترک زندگاني کس بگويد
کسي کز خوان وصلت سير نبود
چرا بايد که دست از تو بشويد
ز صد بارو دلم روي تو بيند
ز صد فرسنگ بوي تو ببويد
گل وصلت فراموشم نگردد
وگر خار از سر گورم برويد
غم درد دل عطار امروز
چه فرمايي بگويد يا نگويد