شماره ٣٦٤: دو جهان بي توام نمي بايد

دو جهان بي توام نمي بايد
نه يکي بس دو ام نمي بايد
هرچه خواهم ز تو تو به زاني
از توام جز توام نمي بايد
قبله ام چون جمال روي تو بس
رويي از هر سوم نمي بايد
جان من چون بشنيد قول الست
اين تن بدخوم نمي بايد
بسم از هر دو کون قول قديم
اجتهادي نوم نمي بايد
گرچه مويي شدم ز شوق رخت
قوت بازوم نمي بايد
ضعف من چون ز اشتياق تو خاست
ذره اي نيروم نمي بايد
چون چنين در ره توام عاجز
هيچ بيرون شوم نمي بايد
گرچه دردم گذشت از اندازه
زحمت داروم نمي بايد
صد گره هست از تو بر کارم
گره ابروم نمي بايد
پيچ پيچي برون بر از کارم
که دل صد توم نمي بايد
ور نخواهي گشاد در بر من
هيچ هم زانوم نمي بايد
چون به تو راه نيست محوم کن
که بدو و نيکوم نمي بايد
شير مردي اگر به من نرسيد
سگ در پهلوم نمي بايد
نفس جادوم کوه کرد بسي
توبه جادوم نمي بايد
اي فريد از بهانه دست بدار
ترکي هندوم نمي بايد