شماره ٣٢٩: هر که را ذره اي وجود بود

هر که را ذره اي وجود بود
پيش هر ذره در سجود بود
نه همه بت ز سيم و زر باشد
که بت رهروان وجود بود
هر که يک ذره مي کند اثبات
نفس او گبر يا جهود بود
در حقيقت چو جمله يک بودست
پس همه بودها نبود بود
نقطه آتش است در باطن
دود ديدن ازو چه سود بود
هر که آن نقطه ديد هر دو جهانش
محو گشته ز چشم زود بود
زانکه دو کون پيش ديده دل
چون سرابي همه نمود بود
هر که يک ذره غير مي بيند
همچو کوري ميان دود بود
همچو عطار در فنا مي سوز
تا دمي گر زني چو عود بود