شماره ٢٢٧: دل به سوداي تو جان در بازد

دل به سوداي تو جان در بازد
جان براي تو جهان در بازد
دل چو عشق تو درآيد به ميان
هرچه دارد به ميان در بازد
ور بگويد که که را دارد دوست
سر به دعوي زبان در بازد
هر که در کوي تو آيد به قمار
دل برافشاند و جان در بازد
هر که يک جرعه مي عشق تو خورد
جان و دل نعره زنان در بازد
جمله نيک و بد از سر بنهد
همه نام و نشان در بازد
هيچ چيزش به نگيرد دامن
گر همه سود و زيان در بازد
جان عطار درين وادي عشق
هر چه کون است و مکان در بازد